مردي با فريادهايي بلند
او را شاعر حكومتي خواندهاند؛ همانهايي كه اتفاقا در بين مردم هم با استقبال مواجه نميشوند. البته خوردن اين انگ در اين روزگار خود مايه مباهات است وقتي كه حكومت، جمهوري اسلامي باشد و نائب امام زمان(عج) در صدر آن.
اما قزوه كه به دلايل مختلفي چون اجراي ديدار سالانه شاعران با رهبر انقلاب، دبيري جشنواره شعر فجر، سرودن اشعاري در دفاع از انقلاب و كشور و... مفتخر به اين تاج شده است، همان كسي است كه منظومه بلند او با نام «مولا ويلا نداشت» را يكي از اولين نمونههاي شعر انتظار در ايران پس از انقلاب ميدانند.
كنايههاي تند و تيز او به مديراني كه براي رواج روحيه تجمل و اشرافيگري در كشور كمر همت بسته بودند، نشان داد كه قزوه شاعري است كه ارزشهاس انقلاب اسلامي برايش از همه چيز مهمتر است و وقتي قرار باشد اين ارزشها تهديد شود شمشير را از رو خواهد بست، حتي اگر تهديدكنندگان بخشي از همان حكومتي باشند كه او امروز به آن منتسب ميشود.
يك جاي ثابت براي جوانان
قزوه دست خيلي از شاعران جوان را گرفته است. اين را ميتوان از لابلاي صحبتهاي همان شاعران كه البته حالا براي خود كسي شدهاند فهميد. قزوه هرجا كه بودهاست براي نوشاعران جاي ويژهاي باز كرده است. چه در جشنواره شعر فجر و چه در ديدار شاعران با رهبر انقلاب كه خيلي از جوانان اسم و رسم دار كنوني، اولين بار با شعرخواني در همان برنامه و رسانهاي شدن آن سر زبان مردم افتادند.
خدمات قزوه به شعر انقلاب در همين موارد منحصر نميشود. تلاش او براي انتشار 100 كتاب از شاعران در نشر «تكا» يكي از اقدامات برجسته وي بود كه كمك زيادي به شناخته و مطرح شدن خيلي از شاعران كرد.
با دشمنان مروت
شايد وقتي نام قزوه را ميشنويم اولين صفتي كه به ذهنمان ميرسد انقلابي بودن وي باشد. چزي كه در آن شكي نيست اما همين شاعر انقلابي در همراه كردن شاعراني كه فاصلههايي با كاروان شعر انقلاب پيدا كرده بودند اهتمام ويژهاي داشته است. تلاش او براي انتخاب منوچهر آتشي بعنوان چهره ماندگار حوزۀ ادبیات در همایشِ «چهرههای ماندگارِ» صدا و سیما يكي از جلوههاي درخشان پايبندي او به اين مصرع بود: با دوستان مروت بادشمنان مدارا.
پادرمياني او بدر مجادله كلامي يك شاعر جوان و شاعري پيشكسوت در بعد از حوادث سال 88 هم نمونهاي ديگر از همين خوي او بود كه توانست آن لفاظيها را پايان دهد و از ريختن آبروي شعر و شاعري جلوگير كند.
شاعري كه تن به نشستن نداد
قزوه ميتوانست در ايران بماند. مجري شب شعر شود؛ مسئوليتي كه حقش بود و شايستگياش را داشت بپذيرد و به شعر و شاعرياش بپردازد. اما او راهي ديار غربت شد تا در جهت اعتلاي زبان فارسي در ميان كشورهايي كه در اين زبان مشتركاند بكوشد.
حضور چندين ساله او در تاجيكستان و هند دستآوردهاي بزرگي داشته است كه البته طبيعياست به چشم عموم مخاطبان شعر فارسي نيايد. اما آنها كه دقيقتر به تحولات اين حوزه مينگرند و شعر فارسي را نه در مرزهاي ايران كه در حيطه تمدني زبان فارسي دنبال ميكنند حتما ردپاي قزوه را در بسياري از اتفاقات خوب شعر فارسي ميبينند.
اين شعرها خود گواهند
اينها تنها چند دليل از دلايل بسياري بود كه تقدير از عليرضا قزوه را واجب مينمود؛ هرچند كه به همين چند دليل هم آنچنان كه شايسته است پرداخته نشد. اما اگر هيچكدام از اينها و حتي دلايل مشابه هم نبود، همان شعرهاي قزوه هم به تنهايي او را در جايگاهي مينشاند كه بايد تقديرش كرد و مهمتر از آن، قدرش را دانست.
آيا ما قدردان حضور چنين شاعري در زمانه خود هستيم؟!
منبع:رجانیوز